مقاله ای پیرامون ایین اتئیست شماره 2

فرمان الهی در مقابل اخلاقیات

اگرچه طبق بدیهی‌گرایی فلسفی معمای ائوتوفرون افلاطون، نقش خدایان در تعیین خوب و بد، غیرضروری و اختیاری دانسته شده، این برهان که اخلاقیات باید ناشی از خدا باشد و اخلاقیاتی که از خدا حاصل نشده باشد نمی‌تواند وجود داشته باشد، یکی از بحث‌های دائمی فلسفی و سیاسی بوده‌است. احکام اخلاقی مثل «قتل بد است» به عنوان قوانین الهی تلقی می‌شوند، که نیازمند قاضی و قانون‌گذار الهی است. اگرچه، بسیاری از بی‌خدایان استدلال می‌کنند که درنظرگرفتن اخلاقیات به صورت قانونی یک مقایسه نادرست است، و اخلاقیات رابطه‌ای مثل رابطه میان قانون و قانون‌گذار ندارد. فریدریش نیچه معتقد به اخلاقیات مستقل از خداباوری بود، و اظهار نمود که اخلاقیات مبتنی بر خدا «حقیقتی در بر دارد تنها اگر خدا حقیقی باشد - با توجه به [بودن یا نبودن] ایمان به خدا می‌ایستد یا فرومی‌ریزد.»سیستم‌های اخلاقی هنجاری وجود دارند که نیازمند اصول و قواعد رسیده از جانب خدا نیستند. از جمله آنها، اخلاق فضیلت‌گرا، قرارداد اجتماعی، اخلاق کانتی، فایده‌گرایی و عینی‌گرایی هستند. سم هریس، نسخه اخلاقی (قانون‌سازی اخلاقی) پیشنهاد داده که در آن این تنها یک مسئله فلسفی نیست، بلکه می‌تواند به صورت معنی‌داری توسط علم اخلاق صورت گیرد. هر نوع سیستم علمی اینچنینی بایستی به نقدهای مغالطه طبیعت‌گرایانه نیز پاسخگو باشد.

فیلسوفانی چون سوزان نیمن و جولیان بگینی مدعی‌اند رفتارکردن اخلاقی تنها به خاطر دستور الهی به معنای واقعی رفتار اخلاقی نیست، بلکه تنها اطاعت کورکورانه‌است. بگینی استدلال می‌کند که بی‌خدایی پایه و اساس بهتری برای اخلاقیات دارد، زیرا پایه اخلاقی خارج از دستورات دینی برای ارزیابی دستورات اخلاقی لازم است -برای اینکه برای مثال قادر به تشخیص باشیم که «نباید دزدی کرد» غیراخلاقی است حتی اگر دستورات دینی فرد به او نیاموزند- و در نتیجه، بی‌خدایان این مزیت را دارا هستند که بیشتر متمایل به چنین ارزیابی‌هایی هستند. فیلسوف معاصر بریتانیایی، مارتین کوهن نمونه‌های تاریخی شکنجه و برده‌داری که توسط کتاب مقدس تایید می‌شده‌اند را ذکر نموده و نتیجه‌گیری کرده که دستورات دینی پیرو رسوم سیاسی و اجتماعی هستند نه برعکس آن. او همچنین اشاره می‌کند که این مسئله در فیلسوفانی که به ظاهر بی‌طرف و عینی هستند نیز وجود دارد.

خطرهای دین

برخی بی‌خدایان صاحب‌نام از جمله برتراند راسل، کریستوفر هیچنز، دنیل دنت، سم هریس و ریچارد داوکینز، با استناد به آنچه جنبه‌های مضر آموزه‌ها و اعمال دینی می‌دانند به انتقاد از ادیان پرداخته‌اند. معمولاً بی‌خدایان به مباحثه با مدافعان دین پرداخته، و بر سر این که آیا ادیان منفعت خالصی برای افراد و جامعه دارند بحث می‌کنند.

یکی از برهان‌هایی که دین را مضر می‌داند توسط بی‌خدایانی چون سم هریس ارائه می‌شود که معتقدند، تکیه ادیان غربی بر روی حاکمیت الهی منجر به اقتدارگرایی و دگماتیسم می‌شود.بی‌خدایان همچنین به داده‌هایی استناد می‌کنند که بیانگر ارتباطی میان بنیادگرایی دینی و دین بیرونی (وقتی دین به خاطر منافع پنهان به‌کار می‌رود) و اقتدارگرایی، جزم‌گرایی، و تعصب است. اینطور استدلال‌ها، در کنار رویدادهای تاریخی به عنوان شواهدی برای خطرات دین مانند جنگ‌های صلیبی، تفتیش عقاید، تعقیب جادوگران، حملات تروریستی و غیره ذکر می‌شوند، و از آنها به عنوان پاسخی به کارکردهای مثبت دین استفاده می‌شود. در پاسخ به این اتهام‌ها، مومنان از بی‌خدایی دولتی در نقاطی چون شوروی و کشتارهای دسته‌جمعی آنها مثال می‌آورند. در پاسخ به این، بی‌خدایانی چون سم هریس و ریچارد داوکینز اظهار می‌کنند، که جنایات آن رژیم‌ها نه به علت بی‌خدایی بلکه به خاطر پیروی از مارکسیسم جزم‌گرا بوده‌است، و هرچند افرادی چون استالین و مائو بی‌خدا بوده‌اند ولی اعمال‌شان را به نام بی‌خدایی انجام نداده‌اند.

ریشه‌شناسی

در یونان باستان صفت آتئوس ἄθεος به معنی "بی‌خداً بود. استفاده اولیه این واژه تقریباً بار سرزنشی به معنی بی‌دینی یا خدانشناسی داشت. در سده ۵ پیش از میلاد، این واژه کاربرد خاص‌تری یافت که به معنی قطع روابط با خدایان یا انکار وجود خدایان بود. ترجمه مدرن آتئوس بیشتر معنی "بی‌خدایانه" می‌دهد. به عنوان اسم انتزاعی ἀθεότης (آتئوستس) برابر "بی‌خدایی" است. سیسرون این واژه را از یونانی به لاتین به صورت atheos نویسه‌گردانی کرد. این واژه در منازعه‌های میان مسیحیان اولیه و هلنیست‌ها استفاده فراوان داشت، که هر کدام از دو گروه به عنوان صفتی تحقیرآمیز، دیگری را به آن متهم می‌کرد.

بی‌خدا برای اولین بار در فرانسوی به صورت athée پیش از atheism انگلیسی به معنی «کسی که منکر یا ناباور به وجود خداست» در ۱۵۶۶ مورد استفاده قرار گرفت. آتئیست (بی‌خدا) به عنوان برچسبی برای عمل بی‌خدایانه از اوایل ۱۵۷۷ به‌کار رفته است. واژه آتئیسم در انگلیسی از فرانسوی athéisme گرفته شده که نخستین بار در ۱۵۸۷ در انگلیسی هم به‌کار رفته‌است. واژگان مشابه آن ساخته شدند، برای مثال واژگان دئیست در ۱۶۲۱، تئیست در ۱۶۶۲، دئیسم در ۱۶۷۵ و تئیسمدر ۱۶۷۸ به وجود آمدند. واژه تئیسم (خداباوری) در تضاد با دئیسم (دادارباوری) به‌کار می‌رفت.

کارن آرمسترانگ می‌نویسد «در سده‌های ۱۶ و ۱۷، واژه 'آتئیست' هنوز به طور انحصاری به مفهوم جدل‌آمیز به کار می‌رفت... واژه آتئیست یک توهین تلقی می‌شد، و هیچ‌کس خوابش هم نمی‌دید که خود را آتئیست بنامد.»در اواسط سده ۱۷ هنوز تصور می‌شد که عدم باور به خدا غیرممکن است.استفاده از واژه آتئیسم (بی‌خدایی) برای توصیف عقاید خود اولین بار در اواخر سده ۱۸ در اروپا اتفاف افتاد، و به طور خاص برای عدم اعتقاد به خدای توحیدی ادیان ابراهیمی بود. در سده ۲۰، جهانی‌سازی به گسترش مفهوم این واژه به ناباوری به تمام خدایان کمک کرد، اگرچه هنوز در جامعه غربی آتئیسم به طور ساده به مفهوم "ناباوری به خداً است.

در زبان فارسی، واژه «بی‌خدایی» به عنوان برابر آتئیسم، در سال‌های اخیر با توجه به کاربردهای اینترنتی رواج پیدا کرده‌است.

تاریخ

اگرچه اصطلاح بی‌خدایی ریشه در سده ۱۶ در فرانسه دارد، ایده‌هایی که امروزه بتوان آنها را بی‌خدایانه دانست از دوره ودایی و کلاسیک باستان وجود داشته‌اند.

ادیان اولیه هندی

مکاتب بی‌خدا در افکار اولیه هندی یافت می‌شوند و در تاریخ دین ودائی وجود داشته‌اند. در میان شش مکتب ارتدکس فلسفه هندو، قدیمی‌ترین آن که سامخیا است خدا را نپذیرفته‌است، و مکتب میماسا نیز مفهوم خدا را رد نموده‌است.مکتب ماده‌باور و بی‌خدایانه کارواکا که ریشه در سده شش قبل از میلاد در هند دارد، صریح‌ترین مکتب بی‌خدایانه در فلسفه هندی (مشابه مکتب کورنائیان در یونان) است. این شاخه از فلسفه هندی به علت مخالفت با اقتدار وداها، مخالف با باور عمومی پنداشته شده، و در نتیجه جز شش مکتب ارتدکس هندو نیست؛ ولی از لحاظ وجود اندیشه‌های ماده‌باور در داخل هندوئیسم جالب توجه است. چترجی و داتا معتقدند که آنچه از فلسفه کارواکا باقی‌مانده پراکنده‌است، و بیشتر دانسته‌ها در مورد آن از انتقادهای باقی‌مانده از مکاتب دیگر است تا از کارواکا به عنوان سنتی زنده.

سایر فلسفه‌های هندی که بی‌خدایانه در نظر گرفته می‌شوند شامل سامخیای کلاسیک و پوروا میماسا هستند. ردکردن خدای خالق و شخص‌وار در هند، در جینیسم و بودیسم نیز مشاهده شده‌است.

کلاسیک باستان

بی‌خدایی در غرب ریشه در فلسفهٔ پیشاسقراطی در یونان باستان دارد، ولی تا اواخر عصر روشنگری به شکل متمایز خود درنیامده بود. دیاگوراس در سده ۵ قبل از میلاد "نخستین بی‌خداً نامیده شده‌است، و سیسرون در کتاب در باب طبیعت خدایان از او یاد نموده‌است. اتم‌گرایانی چون دموکریت سعی در توضیح جهان به صورت کاملاً ماتریالیستی و بدون توسل به نیروهای ماوراطبیعه و معنوی کردند. کریتیاس، ادیان را ساخته بشر می‌دید و معتقد بود برای ترساندن مردم برای دنباله‌روی از دستور اخلاقی ساخته شده‌اند. پرودیکوس نیز اظهارات آشکارا بی‌خدایانه در آثار خود دارد. فیلودموس درباره پرودیکوس گزارش نموده که او معتقد بوده «خدایان باورهای عامه نه وجود دارند نه می‌فهمند، بلکه انسان بدوی، [از روی تحسین، خدا می‌داند] میوه‌های زمین و هر چیزی که باعث به وجود آمدنش شده‌است.» پروتاگوراس گاهی بی‌خدا تلقی شده، ولی بیشتر عقاید ندانم‌گرایانه داشته‌است. وی اظهار نموده «در مورد خدایان، من قادر به کشف آن نیستم که آیا وجود دارند یا ندارند، یا به چه شکل هستند، زیراکه موانع بسیاری برای دانستن وجود دارد، از جمله ابهام موضوع و کوتاهی عمر بشر.» در سده ۳ قبل از میلاد، فیلسوفان یونانی تئودوروس اهل سرینه و استراتو اهل لمپساکوس به وجود خدا اعتقاد نداشتند.

سقراط (۴۷۱-۳۹۹ ق. م) در ذهنیت عمومی آتنی‌ها، به فلسفه پیشاسقراطی گرایش داشت که به دنبال توضیح طبیعی وقایع و رد توضیح الهی پدیده‌ها بود. هرچند، چنین تعابیری دقیق نبوده‌اند، اندیشه‌های او در نمایش کمیک آریستوفانس به نام ابرها تصویر شده‌اند، و او بعدها به اتهام بی‌تقوایی و اغفال ذهن جوانان محاکمه و اعدام شد. گفته شده در محاکمه سقراط، او اتهام بی‌خدابودنش را انکار کرده و عالمان هم‌دوره‌اش نیز دلیل اندکی برای شک در این مدعا داشته‌اند.

اوهمروس (۳۳۰-۲۶۰ ق. م) این دیدگاه را منتشر ساخت که خدایان تنها حاکمان خداانگارشده‌اند، آنها در واقع فاتحان و بنیان‌گذاران گذشته‌اند، و فرقه‌ها و مذاهب در حقیقت تداوم پادشاهی‌های ازدست‌رفته و ساختارهای سیاسی قبلی بوده‌اند. هرچند او به معنای دقیق بی‌خدا نبود، اوهمروس بعدها متهم به «گسترش بی‌خدایی در سطح زمین با نابودکردن خدایان» شد.

شخصیت مهم دیگر در تاریخ بی‌خدایی، اپیکور (۳۰۰ ق. م) بود. او با استفاده از ایده‌های دموکریت و اتم‌گرایان، فلسفه‌ای ماتریالیستی بنا نهاد که در آن جهان توسط قوانین احتمالات بدون نیاز به مداخله الهی اداره می‌شد. اگرچه او بر این باور بود که خدایان وجود دارند، وی معتقد بود که آنها علاقه‌ای به زندگی انسان ندارند. هدف روش اپیکوری، دستیابی به آرامش خاطر بود و یکی از راه‌های آن رو کردن ترس از خشم خدا به عنوان باوری غیرمنطقی است. اپیکوریان زندگی پس از مرگ را نیز منکر می‌شدند و نیازی به ترس از عذاب الهی بعد از مرگ نمی‌دیدند.

فیلسوف رومی، سکستوس امپریکوس بر این عقیده بود که فرد بایستی قضاوت درباره تمام باورها را به حال تعویق بگذارد، که این نوعی شک‌گرایی موسوم به پایرونیسم بود. این دیدگاه بر این بود که هیچ چیزی ذاتاً بد نیست، و آتاراکسیا (آرامش ذهن) با تعلیق قضاوت حاصل می‌شود. آثار نسبتاً حجیم باقی‌مانده از او تاثیر به‌سزایی در فیلسوفان بعدی گذاشته‌است.

مفهوم "بی‌خداً در طول دوران کلاسیک تغییر یافته‌است. برای مثال، مسیحیان اولیه از جانب غیرمسیحیان بی‌خدا انگاشته می‌شدند زیرا به خدایان پگان اعتقاد نداشتند. در طول امپراتوری روم، مسیحیان به خاطر انکار وجود خدایان رومی و به ویژه نپرستیدن امپراتور اعدام می‌شدند. وقتی مسیحیت تحت حاکمیت تئودئوس اول در سال ۳۸۱ دین دولتی شد، کفرگویی جرمی قابل مجازات گردید.

اوایل قرون وسطی تا رنسانس

نحله فکری افکار بی‌خدایانه در اروپا طی قرون وسطای اولیه و قرون وسطی کمیاب بود (تفتیش عقاید قرون وسطی را ببینید)؛ در عوض، مابعدالطبیعه، دین و الهیات عقاید غالب در این دوره بودند. با این حال، جنبش‌هایی طی این دوره به وجود آمدند که دارای عقاید هتدرودوکس در مورد خدای مسیحیت بودند؛ از جمله دیدگاه‌های خلاف باور عمومی درباره طبیعت، تعالی و دانستنی‌بودن خدا ارائه شدند. افراد و گروه‌هایی مانند جوهانس اسکوتوس اریجینا، دیوید دینانت، املریک بنا و برادران روح آزاد دارای دیدگاه مسیحی به همراه گرایش‌های پانتئیستی بودند. نیکولاس کوزا معتقد به نوعی ایمان‌گرایی بود که آن را دوکتا ایگنورنتیا ("جهل آموخته") می‌نامید، و بر طبق آن، خدا ماورای دسته‌بندی انسانی قرار داشته، و دانش ما درباره خدا محدود به حدس و گمان دانسته می‌شد. ویلیام اکام، با مطرح نمودن محدودیت‌های نام‌گرایانه دانش بشری، الهام‌بخش جنبش‌های ضدمتافیزیکی شد. وی اظهار نمود که جوهره الهی با شهود یا عقل انسان قابل شناخت نیست. پیروان اوکام، مانند ژان میرکوری و نیکلاس اوترکوری این دیدگاه‌ها را بسط دادند. این جدایی میان ایمان و خرد، الهیدانان بعدی مانند جان وایکلیف، یان هوس و مارتین لوتر را تحت تاثیر قرار داد.

رنسانس زمینه‌بخش گسترش اندیشه آزاد و پرسش‌گری شک‌گرایانه شد. افرادی چون لئوناردو داوینچی به آزمایش‌گرایی به عنوان روشی برای توضیح پدیده‌ها روی آوردند و با استدلال‌های اتوریته دینی مقابله کردند. از دیگر منتقدان دین و کلیسا در این دوره می‌توان به نیکولو ماکیاولی، بنوانتور د پریه و فرانسوا رابله اشاره نمود.

اوایل دوره مدرن

رنسانس و اصلاحات شاهد تشدید تعصبات مذهبی بودند. از جمله رویدادهای این دوره، نظام‌های جدید دینی، جناح‌بندی‌ها، هواخواهی‌های جهان کاتولیک و ظهور فرقه‌های تندروی پروتستان مانند کالونیست‌ها بود. این رقابت‌ها منجر به گسترش دامنه وسیعی از گمانه‌زنی‌های فلسفی و الهیاتی گردید. بخش بزرگی از این گمانه‌زنی‌ها بعدها به گسترش جهان‌بینی شک‌گرایانه دینی انجامید.

انتقاد از مسیحیت در سده‌های ۱۷ و ۱۸ میلادی رو به فزونی گذاشت، به ویژه در فرانسه و انگلستان، که به نظر معاصران در آنها ناآرامی‌های دینی وجود داشت. برخی متفکران پروتستان از جمله تامس هابس، فلسفه‌های ماتریالیستی و شک‌گرایانه نسبت به وقایع ماورالطبیعه را پیش رو گذاشتند، و افرادی چون فیلسوف یهودی-هلندی باروخ اسپینوزا، مشیت الهی را رد کرده و نوعی طبیعت‌گرایی پاننتئیستی را پیش رو نهادند. تا اواخر سده ۱۷، دئیسم توسط بسیاری روشنفکران مانند جان تولند (مبدع واژه "پانتئیست") پشتیبانی می‌شد.

اولین فرد آشکارا بی‌خدا، ماتیاس کنوتزن منتقد آلمانی دین بود که در سه نوشته در ۱۶۷۴ آن را اظهار نمود. به دنبال او دو نویسنده صریحاً بی‌خدای دیگر، کژیمرژ ویشتنرسنکی فیلسوف یسعوی سابق لهستانی و ژان ملیه کشیش فرانسوی آمدند. در ادامهٔ این روند در طول سده ۱۸، دیگر متفکران آشکارا بی‌خدا اعلام وجود کردند؛ از جمله بارون دولباخ، ژاک آندره نژون، و دیگر ماتریالیست‌های فرانسوی.

فیلسوف اسکاتلندی دیوید هیوم، معرفت‌شناسی شک‌گرا که برپایهٔ تجربه‌گرایی بود را بنیان‌گذاری کرد. همچنین فلسفهٔ ایمانوئل کانت پایهٔ امکان‌پذیری دانش مابعدالطبیعه را زیر سوال برد. هر دو فیلسوف، پایه‌های مابعدالطبیعه الهیات طبیعی را تضعیف کردند و براهین کلاسیک وجود خدا را مورد انتقاد قرار دارند. با این حال آنها خود بی‌خدا نبودند.

انقلاب فرانسه، بی‌خدایی و ضدروحانی‌گری را از سالن‌ها خارج نموده و به حوزه عمومی وارد کرد. بارون دولباخ چهره‌ای برجسته در روشنگری فرانسوی بود. او به خاطر بی‌خدایی‌اش و نوشته‌های فراوان علیه دین، مشهورترین آنها سیستم طبیعت (۱۷۷۰) و همچنین مسیحیت پرده‌برداشته‌شده شناخته شده‌است. یکی از اهداف اصلی انقلاب فرانسه بازنگری و فرمان‌برداری روحانیت از دولت تحت قانون اساسی مدنی روحانیت بود. تلاش برای اجرای آن موجب خشونت‌های ضدروحانی‌گری و اخراج بسیاری از روحانیون از فرانسه شد. وقایع پر هرج و مرج سیاسی در پاریس انقلابی منجر به این شد که گروهی از رادیکال‌ها به نام ژاکوبین‌ها در ۱۷۹۳ قدرت را در دست بگیرد و دوره‌ای موسوم به دوران ترور آغاز شود. ژاکوبین‌ها دادارباور بودند و کالت وجود عالی را دین رسمی فرانسه کردند. برخی اطرافیان بی‌خدای ژاک رنه ابر درصدد آن برآمدند کالت خرد را جایگزین کنند، که نوعی شبه‌دین بی‌خدایانه بود که در آن الهه خرد وجود داشت. هر دو جنبش، به اجبار مسیحیت‌زدایی فرانسه کمک کردند. کالت خرد بعد از سه سال، وقتی رهبر آن ژاک ابر با گیوتین توسط ژاکوبین‌ها گردن زده شد به پایان رسید. آزار و اذیت ضدروحانی‌گری با عکس‌العمل ترمیدور پایان یافت.

عصر ناپلئونی سکولاریزاسیون جامعه فرانسه را نهادینه کرد، و به امید تشکیل یک جمهوری انعطاف‌پذیر به صدور انقلاب به شمال ایتالیا پرداخت. در سده ۱۹، بی‌خدایان در انقلاب‌های سیاسی-اجتماعی از جمله در تحولات ۱۸۴۸ در یگانگی ایتالیا و رشد جنبش جهانی سوسیالیستی نقش داشتند.

در نیمه دوم سده ۱۹، بی‌خدایی تحت تاثیر فیلسوفان حامی خردگرایی و آزاداندیشی حضور قابل توجهی یافت. بسیاری از فیلسوفان آلمانی در این دوره وجود خدایان را منکر شده و منتقد ادیان بودند؛ از جمله لودویگ فویرباخ، آرتور شوپنهاور، ماکس اشتیرنر، کارل مارکس و فریدریش نیچه.

از ۱۹۰۰

بی‌خدایی در سده ۲۰ام، به ویژه به صورت بی‌خدایی عملی در بسیاری از جوامع به پیش رفت. اندیشه‌های بی‌خدایانه در طیف گسترده‌ای از فلسفه‌ها حضور یافت از جمله؛ اگزیستانسیالیسم، عینی‌گرایی، انسان‌گرایی سکولار، پوچ‌گرایی، آنارشیسم، پوزیتویسم منطقی، مارکسیسم، فمینیسم، و جنبش‌های عمومی علمی و خردگرایی.

پوزیتویسم منطقی و علم‌گرایی راه را برای نئوپوزیتویسم، فلسفه تحلیلی، ساختارگرایی و طبیعت‌گرایی باز کردند. نئوپوزیتویسم و فلسفه تحلیلی، خردگرایی کلاسیک و متافیزیک را به دور انداخته و به دفاع از تجربه‌گرایی و نام‌گرایی معرفت‌شناسانه پرداختند. طرفدارانی چون برتراند راسل به تاًکید وجود خدا را رد نمودند. لودویگ ویتگنشتاین در آثار اولیه خود سعی در جداسازی زبان متافیزیکی و ماورالطبیعه از گفتمان عقلانی کرد. ای. جی. آیر تحقیق‌ناپذیری و بی‌معنی بودن گزاره‌های دینی را با استناد به علوم تجربی مطرح نمود. به طور مشابه، ساختارگرایی لوی-استروس خاستگاه زبان دینی را ناخودآگاه انسان و بدون معنای متعالی دانست. جی. ان. فیندلی و جی. جی. سی. اسمارت استدلال نمودند که وجود خدا منطقاً ضروری نیست. طبیعت‌گرایان و یگانه‌انگاران ماتریالیستی همچون جان دیویی، جهان طبیعی را منشاً همه چیز دانسته و وجود خدا یا جاودانگی را رد کردند.

سده ۲۰ام همچنین شاهد پیشرفت‌های سیاسی بی‌خدایی بود، که در نتیجه تفسیر آثار مارکس و انگلس انجام گرفت. بعد از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، آموزش دینی توسط حکومت ممنوع اعلام شد. با اینکه قانون اساسی اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۳۶ آزادی برقراری سرویس‌های دینی را تضمین کرده بود، حکومت شوروی تحت سیاست‌های بی‌خدایی حکومتی استالین، آموزش و پرورش را موضوع خصوصی نمی‌دانست؛ و آموزش دینی را غیرقانونی نموده و کمپین‌هایی برای متقاعدکردن مردم، گاهی با توسل به زور برای ترک دین به راه انداخت.بسیاری دولت‌های کمونیستی دیگر نیز با دین به مخالفت برخاسته و بی‌خدایی حکومتی را اجبار کردند؛ از جمله حکومت‌های آلبانی،و در حال حاضر چین، کره شمالی و کوبا.در سال ۱۹۶۶، مجله تایم در شماره‌ای مشهور پرسید: «آیا خدا مرده است؟» این در جواب جنبش‌های الهیات مرگ خدا بود، که به این مسئله استناد می‌کرند که نیمی از مردم دنیا در کشورهایی زندگی می‌کنند که در آنها حکومت‌های ضددینی بر سر کار هستند، و به نظر می‌رسید میلیون‌ها نفر در آفریقا، آسیا و آمریکای مرکزی از وجود خدای واحد بی‌اطلاع‌اند.

در سال ۱۹۶۷، دولت آلبانیایی تحت حکومت انور خوجه بستن تمام نهادهای دینی در این کشور را اعلام کرد، و آلبانی را اولین حکومت رسماً بی‌خدا در دنیا اعلام نمود، اگرچه دین در آلبانی در ۱۹۹۱ به حال اول بازگشت. این رژیم‌ها موجب افزایش تصورات منفی از بی‌خدایی شدند، به ویژه در نقاطی چون ایالات متحده آمریکا که در آن احساسات ضدکمونیستی قوی بود. این در حالی بود که بسیاری بی‌خدایان برجسته نیز ضدکمونیست بودند.از زمان سقوط دیوار برلین، شمار رژیم‌هایی که به صورت فعال ضد دین باشند به شدت کاهش یافته‌است. در سال ۲۰۰۶، تیموتی شاه در فوروم پیو اشاره کرد: «در سراسر جهان روندی در میان گروه‌های دینی عمده به وجود آمده که در آن جنبش‌های خدامحور و ایمان‌محور در حال تجربه افزایش اعتماد به نفس هستند و بر جنبش‌ها و ایدئولوژی‌های سکولار تاثیر می‌گذارند.» با این حال، گرگوری اس. پاول و فیل زاکرمن این را یک افسانه دانسته و معتقدند وضعیت واقعی بسیار پیچیده‌تر و ظریف‌تر از اینهاست.

وقوع حوادث تروریستی ۹/۱۱ با انگیزه دینی، موفقیت نسبی موسسه دیسکاوری در آمریکا برای تغییر برنامه درسی علوم برای افزودن ایده‌های آفرینش‌گرا، و پشتیبانی جورج دبلیو بوش از این ایده‌ها در سال ۲۰۰۵، همگی دست به دست هم منجر به انتشار کتاب‌هایی پرفروش توسط بی‌خدایان برجسته‌ای چون سم هریس، دنیل دنت، ریچارد داوکینز، ویکتور استنجر و کریستوفر هیچنز در آمریکا و در سطح جهانی شدند.

یک آمارگیری در سال ۲۰۱۰ نشان داد کسانی که خود را بی‌خدا یا ندانم‌گرا می‌دانند به طور متوسط اطلاعات بیشتری نسبت به پیروان ادیان بزرگ درباره دین دارند. ناباوران در پرسش‌هایی که درباره اصول ادیان پروتستان و کاتولیک بود امتیاز بیشتری کسب کردند. تنها مورمون‌ها و یهودیان به اندازه بی‌خدایان و ندانم‌گرایان اطلاعات دینی داشتند.

بی‌خدایی

نوبی‌خدایی نو نامی است که توسط برخی به جنبشی در اوایل سده ۲۱ اطلاق می‌گردد، که در آن نویسندگان بی‌خدا از این دیدگاه حمایت می‌کنند که «دین نبایستی صرفاً تحمل شود، بلکه باید با آن مقابله شود، مورد انتقاد قرار بگیرد و هر جا که آثارش نفوذ کرد بایستی با استدلال منطقی افشا شود.»[۱۵۵] این جنبش معمولاً با افرادی چون ریچارد داوکینز، دنیل دنت، سم هریس، کریستوفر هیچنز و ویکتور استنجر پیوند خورده‌است.بسیاری کتاب‌هایی که به فهرست پرفروش‌ترین‌ها راه یافتند از این نویسندگان بین سال‌های ۲۰۰۴ و ۲۰۰۷ منتشر شده‌اند که پایهٔ بسیاری از مباحث بی‌خدایی نو را تشکیل می‌دهند.انجمن ایرانیان بی خدا که در سال ۱۳۹۲ شکل گرفت قصد دارد توجه را نسبت به مشکلات و خطرات موجود برای ترک دین در ایران به خصوص بی خدایان جلب کند.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 21 ارديبهشت 1394برچسب:ایین,انئیست,خداناباوری,هندو,فیلسوف,اللهم صل علی محمد و ال محمد, | 4:19 بعد از ظهر | نویسنده : Genius1994 |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.