داستان طنز پرسش و پاسخ

از ان جایی که عصر عصره دیپلماسی و بوروکراسیه , یا بیا با بوروکراسی شهر خودت را به نام این جانب سند بزن یا از طریق دیپلماسی , من  چهار تا سوال  خواهم پرسید اگر جواب دادی که جدا دست مریزاد داری ,اگر هم ندادی شهرت باز هم سندش به نام من میخورد.کلانتر در پاسخ مرقوم فرمود:بوروکراصی و دموکراصی چی هصط هالا ؟!! حاکم با دیدن اوضاع  فاجعه بار کلانتر بر خود لعنت فرستاد که تو را چه به این حرفا ,خودت که نمیدانی چرا اذهان عمومی را متشوش میکنی؟!!!!! و در پاسخ کلانتر مرقوم فرمود:بگذریم به قول علی اقا پروین همان کشک است .همان4 تا سوال  را  میپرسم جواب دادی فبها , ندادی با ... کلانتر که از این مکالمه بی فایده فیض بوکی حوصله اش سر رفته بود سریعا  پرید وسط حرف خان و نوشت: حتما میخواهی با اون دو سه تا رفیق فیض بوکی از خودت کچل و بی مو تر حمله کنی دیگر !!!حالا چرا اینقدر اسمون ریسمون میبافی؟!!!!!والا من وبچه ها هم دلمان لک زده است واسه ی خون و خون ریزی اما چه کنیم که عصر عصره  صلح و گل و بلبله!!! , بریم سر همان 4 تا سوالت اما حقیقتش را میدانی ؟؟! از خدا که پنهان نیست از تو هم پنهان نماند , من تازگی ها ان هم به اجبار اقدس رفته ام اکابر... این بارخان وسط حرف کلانتر پرید و گفت:میدانم اما اصلا خودت را ناراحت نکنی ها  اگر یه شارژ 10000ای DPC (اپراتور ده پایین) بفرستی  کارت را راه میندازم ها. کلانتر سریعا در جواب مرقوم فرمود : نمیخواهد , خودت را سیاه کن این حقه های فیض بوکی قدیمی شده است .اگر 3روز وقت بدهی  برای رو کم کنی با شما ده پایین هایی  تدارک دندان شکنی خواهیم دید. خلاصه دوستان این مکالمه به هر نحوی که بود تمام شد. از فردا معاون کلانتر و نوچه هایش در به در دنبال فرد مناسبی میگشتن  اگهی زدن در روزنامه های کثیر الانتشار , دادن به DBC (اپراتور ده بالا)واسه شان اگهی استخدام با حقوق مکفی پیامک انبوه کند .حتی در فیض بوک کمپینی به نام (به دادمان برسید و با دادن یک نخبه شادمان کنید ) راه افتاد  و... خیلی ها اظهار امادگی کردند اما ان قدر ازدحام جمییعت زیاد بود که معاون کلانتر مجبور به برگزاری ازمون استخدامی شد. 2نفر قبول شدند: کامبیز , که نام برده ; دارنده ی فوق دکترای تو دوزی تانک از دانشگاه هاروارد  ده بالا بوده و مش سلیمون نیز دارنده ی سیکل نظام قدیم(((همان فوق دکترای حالا است شاید هم بالاتر))) .روز مسابقه,نماینده ی خان به ده بالا امد و مسابقه شروع شد !!کلانتر حضور بهم رسانیده بود ,خان  هم از طریق  اسکایپ نظاره گر مسابقه بود. نماینده خان نخست دست در جیبش برده  ناگه جیغ جگر سوزی برکشید و درد مندانه گفت:دردانه ام پو ام را نیاورده ام میدانید که من بدون دلبندم پو هیچکاری نمیکنم !! اصلا الان کجاست؟! غذایش را داده اند؟!پوشکش را تعویض کرده اند؟! کامبیز که حلقه ی اشک در چشمانش حلقه بسته بود گفت:اخی عسیسم !!دلکت میکنم !!. مش سلیمون با خنده ای از سر تاسف گفت:بابا جمع کنید این قرتی بازی ها چیه ؟!!کامبیز از اون ریش وسبیل نداشتت خجالت نمیکشی ؟!!از اون ابروی کمونیت  و زیر ابروی فقیدت خجالت بکش , قباحت دارد. بالاخره  مسابقه با یک ساعت تاخیر ان هم برای پست پیشتاز کردن پو , این تک دردانه ی نماینده ی خان برگزار شد . نماینده ی خان پس از در اغوش گرفتن و بوسیدن و نظافت پو و اطعام نام برده دستی بر سر او کشیده و با ذکر نکاتی پدرانه او را به خدا سپرده و سپس او را به دایه اش سپرد و بالاخره شروع به طرح سوال کرد . با دستور قبلی کلانتر کامبیز ده بالایی  شش دانگه ی وزه , ملقب به (کامبیز هکر) به عنواننفر اول تیم و مش سلیمون به عنوان پیشکسوت تیم و تعویض طلایی و سوپرایز انتخاب شدند.نماینده ی خان سوال اول را هنوز نپرسیده کامبیز ایفون6 پلاس اش را در اورد که اه از نهاد حضار متعجب برخاست و تعدادی تماشاگر نما شروع  به فریاد و هم خوانی این شعار کردن:کامبیز بچه مایه. کامبیز بچه مایه.کامبیز هم جو گیر شده با اصرار دوستان عکسی سلفی از خود گرفته و در صفحه ی بچه پول دار های ده بالا  بارگذاری  نمود  و نماینده خان  که از این حرکت خود جوش به وجد امده بود صفحه ی کامبیز را لایک نموده و قید یک سوال را  فقط برای اهل دل بودن بچه های ده بالازد اما سوال دوم به این ترتیب بود:که نماینده خان با قلم نوری اش یک دایره کشیده و جواب را مطالبه نمود . کامبیز نیز سریعا شروع به سرچ کرده و حتی از دوستان فیض بوکی اش نیز طلب کمک نمود اما این بار جوینده را یابنده نبود . با دیده شدن اثار سردرگمی کامبیز توسط چشمان تیز بین هم چو عقاب تماشا گران و درماندگی او , این بار هم عده ای تماشا گر نما با شعار (حیا کن , رها کن) از خجالت کامبیز در امده و عده ای هم به صفحه ی شخصی فیض بوکی او یورش برده با الفاظی رکیک از خجالت 7 جد او در امدند . کامبیز نیز سر خورده صفحه شخصی اش را بسته و در اقدامی غیر خود جوش از ادامه مسابقه انصراف داد و فدراسیون  معمابازان ده بالا به علت غیر خود جوش بودن این حرکت غیر اخلاقی در بیانیه ای کامبیز را به مدت نامعلومی ممنوع الفعالیت کرد . با از دور خارج شدن کامبیز , مش سلیمون به همراه شعار (مش سلیمون مغز طلایی تو امید ده بالایی) از جانب حضار وارد مسابقه شده و سریعا با کشیدن قطر دایره ی معمای طرح شده , تحسین نماینده ی خان را برانگیخت . فریاد شادی  از سکو ها بر خواست . نماینده ی خان به سراغ معمای بعد رفت نماینده این بار تخم مرغی مارک دار را نشان داده و در کنار دایره رسم شده گذاشت مش سلیمون نیز بی درنگ پیاز ارگانیکی راجای گزین تخم مرغ مارک دار کرد با دیده شدن اثار لبخند در صورت  نماینده ی خان غریو شادی , سکو ها را به غوغا کرده ای  تبدیل کرد و شعار(سلیمون با تعصب )در محل مسابقه طنین انداز شد.نماینده ی خان با طرح سوال اخر حضار را به سکوتی سخت وا داشت . سوال به این صورت بود که نماینده ی خان 4 انگشت خود رابه صورت مش سلیمون نزدیک کرد اما عده ای از حضار سکوت را شکسته نماینده ی خان را به طرفداری از تیم ابی های دهه پایین متهم کرده و به این عمل او اعتراض نمودند و در عوض از مش سلیمون خواستند تا با نشان دادن 6 انگشتش به طرفداری از تیم سرخ های دهه بالا بپردازد . مش سلیمون با فراخواندن تماشاگران به سکوت2 انگشتش را رو به روی چشم نماینده ی خان گرفت با لبخند نماینده ی خان و تحسین او  و اتمام مسابقه مش سلیمون این پیرمرد چغر بد بدن در اقدامی خود جوش پیرهن رویی را در اورده و زیر پیراهن قرمزش را نشان داده و 6 را نیز نشان داد . در این حین  مردم به داخل زمین هجوم برده و با شعار( شیش تایی ها و مش سلیمون قرمزته )شروع به زدن دور افتخار با مش سلیمون کردند. اما این بار هم تماشاگر نماها بیکار ننشسته و با پرتاب ترقه های دست ساز متاسفانه  , پو  این یگانه دردانه ی جناب نماینده را قطع عضو و قطع نخاع نموده و راهی بیمارستان کردند در این گیر و دار , گزارش گری از جناب نماینده خان خواهان جواب های مسابقه , ان هم  بخاطر قرار دادن جواب ها در قرن نامه ی ده بالا شد نماینده خان با چشمانی گریان و دلی پر خون از نامهربانی ها , سوال ها را به این ترتیب پاسخ گفت: اول  انکه من با رسم ان دایره از مش سلیمون  پرسیدم : ایا زمین گرد است؟ و مش سلیمون جواب داد بلی ولی نصف ان همیشه شب و نصف دیگر ان روز است در سوال بعد پرسیدم : ایا زمین مانند تخم مرغ از پوسته و مغز ساخته شده است؟ و او با قرار دادن پیاز گفت خیر مانند پیاز لایه لایه است و در سوال اخر پرسیدم : اگر مانند تو 4 ادم دانا در دنیا پیدا شود دنیا اباد میشود .اما او با نشان دادن 2 انگشتش گفت که : دو تا نیز کافی ست ! با اتمام جواب ها  نماینده خان اشک ریزان و  در حالی که تهدید به شکایت به کمیته ی انظباتی و کسر امتیاز خواهم می نمود راهی بیمارستان شد. بالاخره در قرن نامه ی ده بالا مصاحبه ای را با مش سلیمون ترتیب دادند و با تشکر از کالری سوزی مغز او از او درباره ی نحوه ی پاسخ گویی به سوالات  سهمگینه خان ده پایین پرسش شد ...مش سلیمون  لبخندی از سر بی ریایی زده و با شریک دانستن  مردم ده بالا در تقویت روحیه او انها را در این افتخار سهیم دانسته و خود را کسی ندانست . اما با اصرار های بی امان مجری مش سلیمون به سوال ها اینگونه پاسخ گفت: نماینده خان با کشیدن دایره به من فهماند که روزی1 نان میخورد اما من با کشیدن قطر دایره گفتم که : من روزی نصف نان میخورم!!!بعد او گفت : من نانم  را با تخم مرغ مارک دار میخورم و من گفتم:  که به پیاز ارگانیک و نصف نان نیز قانعم او در اخر به من توهین نموده و گفت خاک بر سرت , من نیز کمش نگذاشته و گفتم :تا چشمت کور شود . عوامل پشت صحنه در تعجب فرو رفتند اما در نهایت با اهدای هزاران جایزه ی نقدی  و کلید طلایی ده بالا و تقدیر از حاضر جوابی مش سلیمون او را  در میان ابراز علاقه ی عوامل  قرن نامه ی ده بالا  و مردم ده بالا به خانه اش روانه کردند و خدا را نیز شکر کرده که جدا به خیر گذشته است...!!!

بورکراسی:ورق بازی اداری                     DPC:DEHE PAEEN CELL                       DBC:DEHE BALA CELL


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 18 آذر 1393برچسب:داستان,طنز,پرسش,پاسخ,ده,کامبیز,مش سلیمون,فیض بوک,اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم, | 10:46 بعد از ظهر | نویسنده : Genius1994 |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.